سینما ,عشق ,شعر و....
درباره وبلاگ


به سرای من خوش آمدید
نويسندگان
دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, :: 14:3 :: نويسنده : AMIRSHAKIBA

 

پیرمرد و کارگر
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد.
وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد، شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.
 اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.
 او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد.
در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.
پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد، پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
پیر زن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟ کارگر جواب داد: «من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم و  از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست. پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.» پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد. زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد.

 

 

 

دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : AMIRSHAKIBA

 


بقلم قصه نویس نامی ایران، شادروان صادق چوبک

دو تن به از یک تن‌اند.  زیرا پاداش نیکویی
برای رنجشان خواهند یافت.
چون هرگاه یکی از پای افتد دیگری وی را
بر پای بدارد؛
اما وای بر آنکه تنها افتد، زیرا کسی را نخواهد
داشت که در برخاستن وی را یاری دهد.
توراة : آیات 9 و 10 از باب چهارم کتاب جامعه

دو گرگ، گرسنه و سرمازده، در گرگ و میش از کوه سرازیر شدند و به دشت رسیدند.  برف سنگین ستمگر دشت را پوشانده بود.  غبار کولاک هوا را در هم می‌کوبید.  پستی و بلندی زیر برف در غلتیده و له شده بود.  گرسنه و فرسوده، آن دو گرگ پوزه در برف فرو می‌بردند و زبان در برف می‌راندند و با آرواره‌های لرزان برف را می‌خائیدند.
جا پای گود و تاریک گله آهوان از پیش رفته، همچون سیاهدانه بر برف پاشیده بود و استخوان‌های سر و پا و دنده کوچندگان فرومانده پیشین از زیر برف بیرون جسته.  آن دو نمی‌دانستند به کجا می‌روند؛ از توان شده بودند.
تازیانه کولاک و سرما و گرسنگی آنها را پیش می‌راند.  بوران نمی‌برید.  گرسنگی درونشان را خشکانده بود و سیلی کولاک آرواره‌هایشان را به لرزه انداخته بود.  به‌هم تنه می‌زدند و از هم باز می‌شدند و در چاله می‌افتادند و در موج برف و کولاک سرگردان بودند و بیابان به پایان نمی‌رسید.
رفتند و رفتند تا رسیدند پای بیدِ ریشه از زمین جسته کنده سوخته‌ای در فغان خویش پنجه استخوانی به آسمان برافراشته.  پای یکی در برف فرو شد و تن بر پاهای ناتوان لرزید و تاب خورد و سنگین و زنجیر شده بر جای وا ماند.  همره او، شتابان و آزمند پیشش ایستاد و جا پای استواری بر سنگی به زیر برف برای خود جست و یافت و چشم از همره فرومانده بر نگرفت.
همره وامانده ترسید و لرزید و چشمانش خفت و بیدار شد و تمام نیرویش در چشمان بی‌فروغش گرد آمد و دیده از همره پر‌شره بر نگرفت و یارای آنکه گامی فراتر نهد نداشت.  ناگهان نگاهش لرزید و از دید گریخت و زیر جوش نگاه همره خویش درماند.  پاهایش بر هم چین شد و افتاد.
وانکه بر پای بود، کوشید تا کمر راست کند.  موی بر تنش زیر آرد برف موج خورد و لرزید و در برف فروتر شد.  دهانش باز ماند و نگاه در دیدگانش بمرد.
وانکه بر پای بود، دهان خشک بگشود و لثه نیلی بنمود و دندان‌های زنگ شره خورده به گلوی همره درمانده فرو برد و خون فسرده از درون رگهایش مکید و برف ِ سفید ِ پوک ِ خشک، برف ِخونین ِ پُر ِ شاداب گشت.

 

 

 



 

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها
  • بیا با من بخون
  • بهترين ها براي شما
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان FILM و آدرس amiractor.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 11
بازدید کل : 2676
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1